دیگه ببخشید دیر شد
...
بفرما ادومه


کوکی:آرا دیگه...تصادف کرده
جین:چ جوری؟با چی؟
کوکی:ماشین دیگه...سوال داره؟
جین:خوب الان کجاس؟
نام جون:اتاق عمل...
جین:تازه بردنش؟
نام جون:ی نیم ساعتی میشه
جین سرشو ب علامت باشه تکون دادو رو صندلیه کنار کوکی نشست و شوگا و جی هوپم کنارش
بینشون سکوت بود و هیچ کسی حرفی نمزد 
ک یهو دکتر از اتاق عمل اومد بیرون نام جون ک دید دکتر اومده بیرون خیلی سریع از رو صندلی بلند شد و ب طرف دکتر رفت
نام جون:چی شد؟حالش خوبه؟
دکتر:نگران نباشید خداروشکر خطر از سرش رف شد ولی...
نام جون با تعجب گفت:ولی چی؟
دکتر:ب سرش ضربه ی محکمی خورده...شاید برای همیشه یا برای ی مدتی فرموشی بگیره
وقتی دکتر اینو گفت همه تعجب کردن و نام جون با اعصبانیت گفت:ینی چی فراموشی بگیره؟
دکتر:گفتم ک...
نام جون یقه ی دکترو گرفتو گفت:شما چ جور دکتری هستین ک نمیتونین خوبش کنید؟هان؟
و جینو جی هوپ اومدن دست نام جونو گرفتن و ی قدم بردنش عقب تر 
نام جون:چی کار میکنی؟ینی چی؟
جی هوپ سرشو روب نام جون کردو گفت:عهههههه چی کار میکنی؟(و سرشو رو ب دکتر کرد)اقای دکتر واقعا ببخشید ی کم اعصبانی شده
دکتر:چیزی نیس و ب راهش ادامه داد
بعد از چن دقیقه در اتاق عمل باز شد و جیمین ک رو تخت دراز کشیده بودو آوردنش بیرون وقتی بچها دیدن دارن جیمینو میارن بیرون دوییدن ب طرفش و دیدن بیهوشه و بردنش تو اتاقش
پرستار جلوی در ایستادو جلوی بچه ها رو گرفتو گفت:شما الان نمیتونید داخل شید
نام جون ینی چی؟
پرستار:الان نمیتونم راتون بدم چون دکتر داخله
نام جون:پس ما کی میتونیم بریم؟
پرستار صداشو نسبتا بالا بردو گفت:من نمیدونم آقا شما هرموقع ک دلتون میخواد بیایید پیش ایشون ولی الان نمیتونید برید
جی هوپ:یاااا...بسه خانم شما میتونید ب کارتون برسید
وقتی جی هوپ این حرفو زد پرستار برگشت و در اتاقو بست
جی هوپ:چته تو؟؟؟چی کار میکنی؟؟؟
نام جون:نمیدونم دیگه تعادلم دست خودم نیس
جی هوپ:سعی کن دست خودت باشه و گرنه کار دست خودت میدیا
نام جون برگشتو رفت رو صندلیه روب روی در نشست...
ک ی دفه وی اومد
و وقتی ک میدویید پاهاش محکم رو زمین میخورد و این صدا توجهه همرو ب خودش جلب میکرد
شوگا:چته؟؟؟چرا این قد تن تن میایی؟
وی:کجایید دوساعت دارم دونبالتون میگردم؟
نام جون:همین جا
کوکی با زیر چشمی ویو نیگا کردو گفت:کجا بودی؟
وی بدون این ک ب کوکی نگا کنه گفت:رفتم ماشینو بزارم
و بغل شوگا نشست...
وی:چی شد جیمین؟
جی هوپ:چ عجب تو یادت موند جیمین مرضه خخخ
وی:مرض بگیری...بگید ببینم
نام جون همه ی قضیه رو براش توضیح داد و وی گفت:ینی فراموشی میگیره؟
نام جون:شاید...بدبختانه
وی:ولی ب نفع یکی میشه!!!
همه تعجب کردنو ب وی نگا کردن
جی هوپ تو دلش گفت:چی کار میخواد بکنه؟نکنه بگه؟وای خدا(و قلبش با صدای خیلی زیاد میزد
وی:خخ همین جوری گفتما...اه...شما هم شوخی حالی تون نمیشه؟
نام جون:اون چ حرفیه؟آخه؟ پسره ی دیوونه
وی:خخ...گفتم حالو احوالتون عوض شه...
جی هوپ ی اوف بلندی کشید و ی صندلی تکیه داد
شوگا:چی شد؟
جی هوپ:ها...هیچ
و ی لحظه همشون ساکت شدن و نام جون این سکوتو شکوند و گفت:چرا نمیان بیرون آخه...اه
وی:صبر داشته باش دیگه...
نام جون:دیگه چ قد؟
وی:زیاد
نام جون:کوکو...چرا ساکتی؟
کوکی از فکرش درومدو گفت:ها...با من بودی؟
نام جون:کجایی؟تو فکر بودی؟
کوکی:هیچ
وی:ولش کن دیگه بزار تو افکار خودش باشه
جی هوپ:یا...بیچاررو اذیتش نکنید
کوکی از تو درونش داشت آتیش میگرفت و تو دلش گفت:آخه چرا من عاشق اون شدم؟؟؟مگه اون چی داشت؟خدایا ی کاری کن دیگه فراموشش کنمو اشک از چشماش ریخت 
جی هوپ اشکاشو دیدو اروم تو گوش کوکی گفت:یا...پسر چی کار میکنی؟داری بخاطر اون گریه میکنی؟
کوکی:تو از کجا میدونی؟
جی هوپ:مث این ک من راز دارشما
کوکی:من چی کار کنم؟خیلی دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم
جی هوپ:الان همه شک میکنن بزار رفتیم خونه حرف میزنیم...باشه؟حالا اشکاتو پاکش کن
کوکی اشکاشو پاک کردو اروم رو صندلیش تکیه داد



چ طور بود؟